تن وتن زنجیری خیالی که درختان کهنسال را به هم وصل و زمین را وطن همه ما می‌سازد.

بررسی تفاوت‌های بنیادین هنر ایرانی و هنر غربی

بررسی تفاوت‌های بنیادین هنر ایرانی و هنر غربی

در این مقاله قصد داریم به بررسی تفاوت‌های بنیادین هنر ایرانی و هنر غربی، تعریف و مقایسه این دو هنر بپردازیم.

بعد از بررسی هنر مدرن و هنر پست مدرن و پرداخت به هنر معاصر ایران از جنبه نظریات و مقایسه با هنر غرب، می‌خواهیم به درک درستی از تفاوت‌های بنیادی بین این دو برسیم.

در ابتدا، لازم است به تعاریف اصلی خود از غرب و ایران بپردازیم. منظور ما از غرب، محدوده جغرافیایی تحت نفوذ فرهنگ یونان باستان است که تا امروز با نام غرب شناخته می‌شود. از سوی دیگر، منظور از ایران، محدوده جغرافیایی تحت نفوذ پادشاهی بزرگ ایران باستان است. این فرهنگ همچنان در بخش‌های وسیعی از جنوب و غرب آسیا، جنوب و شرق اروپا و شمال آفریقاو بخشی از چین باقی است، هرچند که شرایط فعلی جهان از ظهور کامل آن جلوگیری کرده است.

بررسی تفاوت‌های بنیادین هنر ایرانی و هنر غربی

ابتدا با مقایسه تاریخی، جهان‌بینی هنری در ایران و یونان باستان به درک درست‌تری از این مفاهیم خواهیم رسید. در یونان باستان، مردم الهه‌هایی را پرستش می‌کردند که نماد نیروهای طبیعی بودند؛ از خدای باد و دریا گرفته تا خدای عشق؛ اما در ایران باستان، مردم به دنبال اتصال دنیای مادی با عالم ماورا بودند. این فلسفه تأثیر عمیقی بر هنر ایرانی گذاشت. در حالی که هنرمند غربی با اندیشه فیگوراتیو سعی می‌کرد روح جهان را به تجسد درآورد، هنرمند ایرانی به دنبال ساختن آثار هنری انتزاعی بود که بتواند آن را به عالم ماوراء متصل کند.

بیشتر بخوانید:

تاثیر پذیری هنر و هنرمند از فلسفه و اندیشه ورزی در برهه زیست هنرمند

هنر نمی‌تواند از تأثیر اندیشه و جهان‌بینی هنرمند، بسته به زمان و جغرافیایی که در آن زیسته، بی‌نصیب بماند. از طرفی، این جهان‌بینی دستخوش تغییرات متعددی شده است، اما نمی‌توان بنیان آن را به‌طور کامل از ریشه کند. به عنوان مثال، در ایران، با گسترش فرهنگ امپراتوری‌های عربی، هنوز هم ریشه و جوهر برخی از اندیشه‌های کهن وجود دارد. در ادامه، مقایسه‌ای کوتاه از هر دو جهان‌بینی ارائه می‌دهیم تا بتوانیم به نفوذ این دوگانگی فرهنگی در هر دو نگرش بپردازیم.

هنر در طول تاریخ از مفاهیم مختلفی تبعیت کرده است و نظریه‌های مهمی پیرامون آن شکل گرفته‌اند. یکی از این نظریه‌ها، محاکات یا تقلید است که در آثار دو فیلسوف بزرگ یونانی، افلاطون و ارسطو، جایگاه ویژه‌ای دارد. اما دیدگاه این دو درباره تقلید هنری کاملاً متفاوت است و هر کدام به شیوه‌ای خاص به ارتباط بین هنر و حقیقت پرداخته‌اند.

هنر در نظریه افلاطون

در نظر افلاطون، هنر یک تقلید از جهان مادی است که خود آن جهان نیز تنها بازتابی از “عالم مُثُل” است. او بر این باور بود که هنر دورتر از حقیقت است، چرا که تنها کپی از نسخه‌ای ناقص است. از این رو، افلاطون هنر را بیشتر یک تقلید غیرواقعی و کم‌ارزش می‌دانست که ممکن است انسان‌ها را از حقیقت نهایی دور کند.

هنر در نظریه ارسطو

از سوی دیگر، ارسطو نگاه متفاوتی به هنر داشت. او معتقد بود که هنر از طریق محاکات، به درک بهتر از جهان و اصول اخلاقی کمک می‌کند. به نظر ارسطو، هنر نه تنها واقعیت را تقلید می‌کند، بلکه حقیقت‌های عمیق‌تری از زندگی و انسانیت را آشکار می‌سازد. او به‌ویژه به تأثیرات مثبت تراژدی در هنر اشاره می‌کرد، که می‌تواند احساسات مخاطبان را برانگیزد و موجب پاکسازی روانی یا کاتارسیس شود.

بنابراین، هنر در هر دو نظریه افلاطون و ارسطو به عنوان تقلیدی از واقعیت شناخته می‌شود، اما در حالی که افلاطون این تقلید را به عنوان چیزی منفی و دور از حقیقت نقد می‌کند، ارسطو آن را ابزاری برای دستیابی به حقایق عمیق‌تر می‌داند. این تفاوت در دیدگاه‌ها، نقشی کلیدی در شکل‌گیری رویکردهای مختلف به هنر و فلسفه آن در تاریخ غرب داشته است.

اندیشه ایرانی و فلسفه زیستی او در مقایسه با این دو نظریه قالب در جهان امروز:

تشابه‌ها:

  1. دوگانگی بین حقیقت و واقعیت:
    • در غار افلاطون، واقعیت جهان به عنوان سایه‌هایی که روی دیوار غار دیده می‌شود، بازنمایی ناقصی از حقیقت است. انسان‌ها به دلیل زندانی بودن در این غار، تنها سایه‌ها (یعنی تصاویری نادرست و ناقص) از حقیقت را می‌بینند و قادر به درک حقیقت کامل نیستند.
    • در زرتشتی‌گری و میترائیسم، مفهوم دوگانگی نیز وجود دارد. در زرتشتی‌گری، جهان به دو نیروی متضاد تقسیم شده: اهورامزدا که نماد خیر و حقیقت است، و اهریمن که نماد شر و دروغ است. در این نگاه، واقعیت جهان مادی ممکن است با دروغ و شر آلوده باشد، اما حقیقت نهایی در وجود اهورامزدا و نظم کیهانی (اَشا) تجلی می‌کند.
    • در میترائیسم نیز دوگانگی بین نور و تاریکی به عنوان نمادهای حقیقت و واقعیت مادی وجود دارد. میترا به عنوان ایزد نور، نمادی از حقیقتی است که باید بر تاریکی (واقعیت مادی و ظلمت) غلبه کند.
  2. راه رسیدن به حقیقت:
    • در هر دو فلسفه، حقیقت کامل از طریق کوشش فردی و رهایی از محدودیت‌ها دست‌یافتنی است. افلاطون معتقد است که برای دیدن حقیقت، انسان باید از غار خارج شود و نور خورشید (نماد حقیقت مطلق) را ببیند. در زرتشتی‌گری و میترائیسم، فرد باید با انجام اعمال نیک، تفکر درست، و پیروی از اهورامزدا یا میترا به حقیقت کیهانی دست یابد و از تاریکی جدا شود.

تفاوت‌ها:

  1. ماهیت حقیقت و واقعیت:
    • در غار افلاطون، حقیقت به عنوان جهانی ابدی از ایده‌ها در نظر گرفته می‌شود که جدا از دنیای مادی است. واقعیت مادی تنها بازنمایی‌های ناقصی از این ایده‌هاست و انسان باید از دنیای مادی فراتر رود تا به حقیقت برسد.
    • در زرتشتی‌گری، حقیقت (اَشا) به عنوان نظم کیهانی و اخلاقی است که در همین دنیای مادی نیز قابل دسترسی است، البته اگر فرد از شر و دروغ (دروج) دوری کند. این حقیقت در قالب عمل‌های نیک و پیروی از اصول دینی دیده می‌شود.
    • در میترائیسم، حقیقت بیشتر به نور و روشنایی معنوی مرتبط است که با تلاش فردی به دست می‌آید، اما باز هم در همین جهان به نوعی حضور دارد.
  2. نگاه به جهان مادی:
    • افلاطون جهان مادی را سرشار از نقص و تقلیدی از ایده‌های ابدی می‌بیند، در حالی که در زرتشتی‌گری و میترائیسم، جهان مادی صحنه‌ای است که در آن مبارزه بین خیر و شر اتفاق می‌افتد و انسان می‌تواند با انتخاب مسیر درست، به حقیقت دست یابد.

مقایسه نگاه هنرمندان بصورت مصداقی :

 

هنر مجسمه‌سازی: تفاوت در نگاه هنرمندان ایرانی و غربی

یکی از مهم‌ترین تفاوت‌ها در هنر مجسمه‌سازی نمود می‌یابد. در غرب، هنرمندان سعی می‌کردند با ساختن مجسمه‌های دقیق، خدایان و قهرمانان خود را مجسم کنند. آنها می‌خواستند تا حد امکان واقع‌گرایانه باشد، همان چیزی که امروز به نام رئالیسم می‌شناسیم. اما در مقابل، هنرمند ایرانی به جای تجسم واقع‌گرایانه، پیکره‌سازی می‌کرد و موجودات جدیدی خلق می‌کرد که اجزای حیوانات و انسان‌ها را به هم پیوند می‌داد. به عنوان مثال، مجسمه‌های تخت جمشید تنها به نمایش انسان‌های ساده محدود نمی‌شود؛ بلکه هنر ایرانی از ترکیب سرعقاب و بدن گاو یا انسان و اسب استفاده می‌کرد.

نقاشی ایرانی: از مینیاتور تا ترکیب‌بندی اسپیرال

نقاشی ایرانی نیز تفاوت‌های چشمگیری با نقاشی غربی دارد. در غرب، هنرمندان به دنبال کشف پرسپکتیو و رنگ‌های طبیعی بودند تا تصاویری نزدیک به واقعیت خلق کنند. اما در هنر ایرانی، نقاشان به جای استفاده از این اصول، از کمپوزیسیون اسپیرال و رنگ‌های انتزاعی مانند لاجوردی برای آسمان استفاده می‌کردند. این شیوه در هنر مینیاتوری ایرانی به خوبی دیده می‌شود که به جای تمرکز بر واقعیت‌های فیزیکی، به دنبال نشان دادن روح و خیال جهان است.

سرودن : تفاوت‌های قصه‌سرایی در ایران و داستان‌سرایی در غرب

در قدیم، سرودن و شاعری برای همه نوع نگارش به کار میرفت که در این گونه‌ی هنری هم یونانیان داستان پردازی و ایرانیان هم قصه سرایی میکردند که دقیقا همین تفاوت را با یکدیگر دارند. به نوعی میتوان گفت : ساختار داستان تلاشی برای واقعی کردن جهان اتفاقات است اما قصه تلاشی برای غیرواقعی کردن آن است.
هر دو فرهنگ ایرانی و غربی به داستان‌پردازی اهمیت می‌دادند. در یونان، داستان‌ها بیشتر بر اساس اساطیر و روایات خدایان شکل می‌گرفت، اما در ایران، قصه‌ها به دنبال بیان زیستن در زمین بودند اما با عجایب . این تفاوت در سرودن شعر و داستان‌سرایی نیز مشهود است.

تأثیر معماری مذهبی در ایران و غرب

یکی دیگر از جلوه‌های هنری که تفاوت‌های میان هنر ایرانی و هنر غربی را به وضوح نشان می‌دهد، معماری مذهبی است. در ایران پس از اسلام، هنرمندان ایرانی با استفاده از الگوهای پیچیده و نمادین، فضاهایی ایجاد کردند که به دنیای ماورا مرتبط باشد. در مساجد ایران، گل‌های فراوان و نقش‌های انتزاعی دیده می‌شود که مشابهی در طبیعت ندارند. اما در کلیساهای غربی، هدف اصلی تجسم بخشیدن به خدایان و مسیح بود که در نقاشی‌ها و مجسمه‌ها به وضوح دیده می‌شود.

جمع‌بندی

هنر ایرانی از آغاز به دنبال پیوند دادن جهان مادی با دنیای ماورایی بوده است. هنرمندان ایرانی سعی کردند خلاقیت خود را در جهت گسترش خیال و انتزاع در طبیعت به کار گیرند. در مقابل، هنرمندان غربی تلاش کرده‌اند تا با تجسم واقع‌گرایانه، طبیعت را به نوعی دوباره بسازند. این تفاوت در نگرش، به‌وضوح در همه جنبه‌های هنر، از مجسمه‌سازی و نقاشی گرفته تا شعر و معماری، قابل مشاهده است.

شاید اگر کمی جسورتر به خیال‌پردازی بپردازیم، بتوانیم به هویت واقعی خود بازگردیم. نکته مهم این است که هنرمند ایرانی باید بپذیرد که در دوران باستان، جهان به دو قسمت تقسیم می‌شد: ایران و یونان.

امروزه با گسترش فرهنگ غرب و سلطه آن، به نظر می‌رسد که نمی‌توان ثابت کرد که وقتی نیمی از جهان را در اختیار داری، لزوماً فلسفه‌ای عمیق و دقیق برای زندگی ارائه کرده‌ای. همانطور که می‌دانیم، اندیشه‌های غربی امروزه فرزند اندیشه‌های یونان باستان هستند. باید به یاد داشته باشیم که فلسفه‌ای که در امپراتوری قدرتمند ایران وجود داشت، به همان اندازه قوی و تأثیرگذار بوده است. هنرمند ایرانی نیز با تکیه بر این فلسفه، آثار هنری خویش را خلق می‌کرد.

بیشتر بخوانید:

لطفا به آخرین آثار ما در گروه هنری تن‌و‌تن نگاه کنید

از همراهی شما تا انتهای نوشتار پرفورمنس آرت سپاس‌گزار هستیم. حتما ما را در تن‌وتن با نظرات خود در رابطه با این نوشتار، آگاه کنید.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *